خاکستر
دلم تنگه
هوای رفتنم داره
صدایش مرا می برد
به دور دستها
آواره در زمان
یاد قدیم ها , آن وقت ها
هوا ابری , خنده ی کودکی در باد
بوی گل پیچیده
پیرمرد گل فروش
لای گلها پنهان است
نگاهش شیرین است
لبخندش را ز یاد نخواهم برد
دلم تنگ است
کوچه خالیست
صدای باد
جوی آب
موسیقی زندگی
سر به راهم
کاری به کارم نیست
نگاهش , نگاهم میکند
صدایش , صدایم میکند
نوازش دستش , لطافت
گرمای وجودم
ادامه ی زندگی
قطره اشکی
مایه ی خجالت روحم
از خودم , از زندگی
حرکات گیسوانش
همچو بوته زاریست گندم
حس تلخ نبودن
دستانی روشن ؛ همچو کاغذی سپید
به گرمی لبخند
به زیبایی صمیمیت
کاش اینجا بودی
اما در من هستی , خواهی بود ...
معین
سلام

اتفاقا کیکه خیلی هم خوشمزه بود
دلت آب
تولد دوستت هم مبارک
ممنووووون !
ممنون از همدردیت!
چه شعر زیبایی هم برای دوستت سرودی....موفق باشی
سلام
آفرین قشنگ بود
چرا ما اصرار داریم اسم نوشته های قشنگ رو شعر بذاریم؟
تولد دوستتون مبارک
آدم برای هر کار زندگیش اسمی گذاشته ...
فقط گاهی وقتا اسم مناسبی پیدا نمیشه ! به هر حال ممنون
سلام مرسی واسه ی شعر قشنگت و واسه این که به یادم بودی.
خواهش میکنم ! قابل تو رو نداشت ...
سلام وبلاگ جالبی دارید.خوشحال میشم بهم سر بزنید
و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز میشود!
...قیصر امینپور...
+++++++++++
سلام
ممنون که سر زدی
سلام خواهش می کنم . از تو هم ممنون !
سلام معین عزیز
چه خوبه که تو وب لاگ داری .. از داداشت فعال تری ها
حتما بیشتر می خونمت
عکس هم بزار تو وب لاگت
از قالب های جدید هم استفاده کن
خیلی خوبن ..
خیلی ممنونم !
سلام
موردی نداره
خودم بیشتر باید بیدار بمونم.
سلام
ممنون که لینکم کردی
منم با اسم بارون لینکت کردم
خواهش می کنم .