خاطره ام کابوس شد
احساس خفقان اوج گرفت
تنفر از تک تک روزهای زندگی ام بارید
باران که زیبایی من بود امروز
اشک چشمان خدا از پشیمانی شد
گوید با خودش : چه دنیایی آفریدم ! حیف !
آیا برای او نیز برگشتی وجود دارد ؟!
شاید بلی . شاید خیر
انتخاب با خودش بود !
آن روزها گذشت ...
معین
These days I feel lonely chirping
Is a scratch on every single seconds of my life
Blood dripping from every scratch like the rain
Who is the dark house, I will finish
It is the end to end of me
And the end of that is my freedom
Else return world, behind these missing, else returns end
Behind these cold days and full of pain