کودک , خسته و تنها
نگاهی دردمند
پر از دود , پر از غبار
بسته ی قرمز رنگ سیگار , تیر
بوی تیز سیگار
تک سرفه ای کوتاه
از جسم و از روح
رو به اتمام است
ذره ذره
خرده خرده
پایانی تدریجی
صدای بال کبوتران
چرخش سر کودک به سوی آنان
صدای اذان در گوش
آوایی آشنا اما سرد
بی روح , بی حس , مرده
چرخش آتشدان
مشتی سپند
سمفونی ترق و تروق آن
بوی خوب , اتمام ناپذیر , خاطره انگیز
چراغ قرمز , پایان استراحت
پ.ن : این صحنه را به چشم خودم دیدم . همانجا نوشتمش ... برای روزی مثل امروز
معین
اول !
یعنی واقعا واقعیت اینقدر تلخه !؟
چراغ زرد چی ؟! آماده باشه ؟
سلوووووووووووووووووووووووووووووووم!(به قول خودم!)
می بینم که بعد از قرنی آپ کردی وب فسیلتو!!
تو هم از بودن مامانت کلافه ای؟!؟!
آخی..صافتم کرده!؟؟!
راستی مگه تو دبیرستونی ای؟!
خوشجلم هستی؟!
سلام خوبید؟
اول اینکه قالب نو مبارک
دوم اینکه ما همیشه اینجا سر می زنیم شما دیر به دیر آپ میکنی ما چه کنیم خب
سوم اینکه اینقدر این پستت غم انگیزه دلم نمیاد در موردش چیزی بگم ولی از این صحنه ها بارها و بارها تکرار میشه در طول روز !
میدونم . مرسی . چی کار کنم مطلب مورد علاقه گیرم نمیاد ! خودمم تازگی ها چشمم خشک شده ! هیچی نمیاد !
حرص بخور..بخور بخور بخور!!!! صورتیم خودتی...
سلام ...
عجب تراژدی ای که واسمون خیلی عادی شده فقط هر از چندگاهی یادمون میوفته و یه تاسف و بعد میریم تو درگیریهای خودمون گیر می کنیم ...
مرسی که سر زدی بهم ...